۱۳۹۱ فروردین ۲۸, دوشنبه

زنگ خطر


وقتکه فسبوکم را باز کردم ، شعر زیبایی از برادر عزیز و شاعر توانا " ناصر نادر " را انباکس پروفایلم یافتم. لذا خواستم که شعر قشنگ و زیبایی ایشان را که اشاره اش ، هزاره های کویته است که در این اواخر بصورت متواتر مورد تیر و هدف تروریستان قرار گرفته است ، باشما در میان بگذارم.
ناصرنادر نوسنده کتاب "بلگ گونگو" یکی از چهره های است که جدیدآ در دنیای شعر قدم گذاشته و شعر هایش امروز گل کرده و در اکثر از سایت ها ، اشعارش به نشر میرسد.
ایشان در راستای سرودن دوبیتی هزارگی ، به لحجه ای هزارگی استعداد قابل ستایش دارد، اکثر از سروده های وی که در قالب  غزل است، هم به زبان هزارگی بوده و لغات و کلمات هزارگی استفاده شده است. 

ناصر نادر
زنگ خطر

متحد ده ضد هر بیداد گر باید شونیم
تهمتن ، پولاد دل ، پرخاشگر باید شونیم
موکشه ، موره، لاظه لاظه ار رقم ده ار کجا
آتشگ ده چیم ار اشغال گر باید شونیم
روز خوشی، کولیگی یاره ، مگم روزی بدی
یک دیگه خود خو رفیق و چاره گر باید شونیم
شیشه واری میده و گَل گَل ، اگم گشتی بیسه
خنجر برنده ضد ظلم و شر باید شونیم
گر کسی زنگ خو درنگاندگ ده خوشی مو بیسه
نغمه گوی و نغمه سازو نغمه گر باید شونیم
نوحه ای چیخرا و ماتم مو ده گوش کس نرفت
کول یوم مو عاشورا نیسته ، خبر باید شونیم
جهل و تبعیض و نفاقه چاه کنیم ده پشت کوه
قد تلاش و علم و دانش  پر گهر باید شونیم
روز ده روز امید خوره چا نی ده گورستو غدر
قاتل امید خوره زنگ خطر باید شونیم
گل بکاری، گل بیاری گل کنه امید و پس
قدصد سر سوزیی کوه کمر باید شونیم
ریزه ، کته ، مرد و زن قد زیور علم و هنر
متحد ده ضد هر بیداد گر باید شونیم


می خواهم بنویسم !

مصطفی مشتاق، محصل سال سوم در شهر بنگلور هند.

میخواهم بنویسم !
بنویسم از ظلم ، از استبداد ، از خونریزی ،از بیدادگری و بی عدالتی.
اما میدانم که کسی گوش نخواهد داد ، شاید حتی هیچ نخواند !!
میخواهم بنویسم که بس است انسان کشی ، بس است خون هم ریختن....
میخواهم داد بزنم تا به کی بی عدالتی ؟
بیا من ، تو = ما باهم ، با هم دلی و عشق به همدیگر و با یک شعار که منشاء انسانیت دارد به زندگی نو آغاز کنیم.
فرق نمیکند که از ایران پارس هستی ویا از عراق عرب.
از جاپان صنعتی هستی یا از چین پر نفوس ، ویا از افغانستان که کو ی کوی آن در خون انسانهای بی گناه و کودکان آن هر روز جنگی نوی را شاهد هستند هستی یا از آمریکای که بارک اوباما در صندلی حکمرانی نشسته مرگ کودکان همچون افغانستان ، کویته ، سوریه ،یمن و چندین کشورهای آفریقای دیگد را در تلویزونهای با صفحه ای به بزرگی دل من و تو میبیند و میشنود.
از آلمان نازی هستی یا از پاکستان که بهترین ترورستهای قرن را تربیه میدهد .
از هندی هستی که خیلی از کودکانش بر روی جاده ها و پارکها متولد میشوند و در همان محیط بزرگ میشوند و بالاخره با تمام آرمانهایش و استعدادهایش در انجا میمرند. ویا از روسیه ای که از دیگر کشورهای پرقدرت وبی قدرت باج میگرند هستی .
هرکی هستی وزهرجا هستی !!
بیا بس بگویم !!!
به تمام بی عدالتی ها و انسان کشی ها و.....
بس بگویم !!!

16-04-2012 ........ بنگلور هند.

۱۳۹۱ فروردین ۲۷, یکشنبه

نامه ای فعالین مدنی بامیان

نامه ای سرگشاده فعالین مدنی بامیان به ریس جمهور امریکا بارک اوباما.



جناب محترم باراك اوباما رئیس جمهور امریکا!
با ابراز بهترين تمنيات نيك خويش، مي دانيم كه با سپري نمودن سه دهه جنگ و خونريزي و كشمكش در كشور ما، ارزشهاي بشري و انساني اين سرزمين دچار آسيب جدي گرديد؛ قضايا در افغانستان تا آنجا رفت كه جريانات ناقض حقوق و امتيازات انساني در افغانستان بوجود آمده و به تعقيب آن تا سرزمين شما نيز درز و رخنه كرد. به يقين باورمنديم كه حادثه يازدهم سپتامبر به فراموشي نرفته است و چونان يك فاجعه بزرگ بشري و غیرمنطقی در لابلاي صفحات تاريخ در كشور و قلمرو استيلاي شما جاي دارد. با رخداد حادثه يازدهم سپتامبر و ابراز مراتب تأثر و تأسف از آن، اعلام مي داريم كه افغانستان بعد از اين حادثه مورد توجه جامعه جهاني و در رأس آن ايالات متحده آمريكا قرار گرفته و مايه خوشبيني مردم افغانستان شد. پس از آن مخصوصاً ما مردم باميان به پيشواز صلح و دموكراسي رفته و چشم به توزيع عادلانه قدرت در اين سرزمين دوختيم و هر آن به انتظار انكشاف متوازن و مشاركت ملي در كشور، لحظه ها را شمرديم و پشت سر گذاشتيم.

جلالتمآب محترم!
در شرايطي كه هنوز تمامي قبايل و باشندگان افغانستان دست از جنگ نكشيده بودند ما مردم باميان و مناطق مركزي افغانستان پروسه هاي DDR و داياگ را سپري نموده و سلاح خويش را كه روزگاري حافظ تاريخ و هويت و حضور ما به حساب مي آمد به زمين گذاشتيم و از انتخابات در عرصه هاي رياست جمهوري و شوراي ملي و شوراهاي ولايتي استقبال نموديم كه متأسفانه قضايا بعد از دشواري مرحله نخستين، وقتي كه وارد مرحله امروزينش شده است تمامي خواسته ها و آرزوهاي بحق و انساني ما را به سوي نا اميدي فراخوان مي دهد؛ در حاليكه ما در جهت ايجاد حكومت آزاد و دموكراتيك گام بر مي داريم.
اينك مي بينيم كه حكومت تك قومي و خودمحور ايجاد گرديده و اقليت هاي قومي، نگران مصونيت حضورشان در صحنه مي باشند. بحث ما پيرامون حضور چند وزير و مشاور در كابينه از اقوام ساكن كشور نمي باشد زيرا كه در استبدادي ترين حكومت هاي گذشته نيز وزراي دست نشانده اي حضور داشتند كه متعلق به ساير اقليت هاي قومي در كشور ما بودند.

جلالتمآب محترم!
روزگاري باور يافته بوديم كه با حضور نيروهاي جامعه جهاني ما ديگر شاهد طالبانيزه شدن سياست حاكم كشور خويش نمي باشيم. ولي با تأسف بعد از امروز، هيچ تضميني بر محو اينگونه جريانات وجود نداشته و پلان مصالحه با طالبان، خود بزرگترين دليل ادعاي ما مي باشد. از سوي ديگر اميد داشتيم كه استقلاليت كشور با كمك جامعه جهاني، دست بازيگرانی چون پاکستان از صحنه سياسي كشور ما كوتاه ميشود، اما بدبختانه عملاً مي بينيم كه مداخلات خارجی، قوي تر از گذشته وارد ماجراي سياسي زندگي ما شهروندان افغانستان شده است. از تمركز قدرت نمي گوييم كه خود آشكار و روشن است، و نيازي به توضيح آن نيست؛ در حاليكه افغانستان سرزمين تك قومي نبوده و متشكل از اقوام مختلف مي باشد(!!)
براستي ما نميدانيم كه آنچه را ما مي پنداشتيم غلط بوده است و يا شما به خطا زمام سياست در دست داريد؟!
با در نظرداشت وضعيت موجودي كه پيش روي ما قرار دارد،آيا تضميني وجود دارد كه ديگر طالبان و القاعده عاملان قتل عامهاي بزرگ، سياست زمين سوخته و بربريت هاي كلان نمي شوند؟!
آيا واقعاً ضمانت ميشود كه با به ميدان آمدن طالبان در كشور، ديگر حوادثي نظير حادثه يازدهم سپتامبر اتفاق نمي افتد؟!
حقيقتاً جامعه جهاني و حكومت تك قومي افغانستان حافظ مصونيت تمامي حقوق و امتيازات اقليت هاي حاضر در كشور ما بوده مي تواند(؟!) در حاليكه امنيت شهروندي ما هنوز هم در شاهراههاي بين ولايات تأمين نمي باشد!!
شايد بي گمان پاسخ تمامي اينگونه پرسش ها و ابهامات، ترديدآميز بوده باشد، اما آنچه را ما فعالين مدني باميان بدان معتقد هستيم اينست كه، سياست شما نسبت به قضاياي افغانستان به بيراهه سوق داده شده است؛ و به يقين به تركستاني ديگر از صحنه هاي سياست راه خواهيد برد و هم در تاريكي هاي مبهم آينده، گم خواهيد گشت.
بنابراین، ما در ادامه حركت هاي مدني و اعتراضات سالم و مثبت خويش، اينك يك پايه مشعل سنتي و مدني (الكين) خود را به شما طي مراسم خاص مدني پيشكش مي نماييم تا باشد در روشنايي آن راه گم شده و تاريك آينده تان را باز يابيد.
در پایان با ابراز دوباره تمنيات نيك خويش، توفيقات مزيد شما را خواسته و اميدواريم كه در روشنايي مشعل آزادي و مدنيت ما فعالين مدني باميان، بتوانيد راه را از بيراهه تفكيك نموده و در خدمت بشريت قرن 21 زندگي نماييد.


با عرض حرمت
فعالين مدني باميان- افغانستان
تاريخ 23/01/1391 برابر با 11 آپريل2012

۱۳۹۰ اسفند ۲۶, جمعه

دفتر چه ای کوچک من

چیزی در ذهنم نیست که امروز با شما دوستان در میان بگذارم.
لذا می خواهم دفترچه ای کوچک خودم را به شما معرفی کنم.
دفترچه ای دارم کوچک است. خیلی قشنگ و زیباست. در انتقالش به جاهای که میل دارم ، مشکلی ندارم. در نوشتن به ورق و صفحاتش هم مشکلی نیست. درفترچه ام کوچک است ولی خیلی باارزش، خیلی بااهمیت.  خیلی دوست دارم بیشتر و بیشتر بنویسم، از خاطراتم بنویسم، از محیط و اطرافم بنویسم، از مردم و دوستانم بنویسم. ولی شاید زمان با من ناجوان مردانه عمل می کند و وقت نمی دهد، شاید خودم جرئت نمی کنم زیاد بنویسم.
بهر صورت. مایلم که داشته ها و خاطراتم را در این دفتر چه ام جمع کنم، چون زمان و ثانیه ها نامرد اند، میروند و بر نمی گردند.
ولی من می خواهم از این زمان و ثانیه ها چیزی داشته باشم تا در آینده اثری برای یاد آوری و باز خوانی آن زمان گذشته باشد.
این دفترچه هم همین حالا در مقابل صورت  چشما زیبای شماست که می بینید. امید است که دفترچه ام را درست ورق زده و درست بخوانید.

۱۳۹۰ اسفند ۵, جمعه

چند قطعه شعر !

از نظم و قانون شهر تو خسته شده ام
من آن عقاب بودم که پر شکسته شده ام
دیروز چه مست بودم و امروز خموشم که چون
برتار های زلف کسی بسته شده ام
این دست و پای من به یکی گوش نمیدهد
من پارچه ها شدم و دسته دسته شده ام
ای چرخ تو برمن امروز چرا خندی از غرور
من آن جوانِ ام که ور شکسته شده ام
 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
در خانه ای من آمدی و چایی نخورده
با یگ نظرِ خویش دل را چه آسان ربودی
هجر و غم و دردِ "سَنَما" کمبود که امروز
کوهی به غم و دردِ من بیکس فزودی
صد در ز جدایی و به رخ من همه باز است
از مهرو وفا پنجره ای را نگشودی

"عرفان"
 

بامیانم ای تنم !

گرچه سهمت را همه پامال کردن غم مخور
جیب های خویش پر هرسال کردن غم مخور
هریکی از گوشه های آن بریدن همچو موش
بین خویش تقسیم بی جنجال کردن غم مخور
غم مخور گر پارک ملی از نظر افتاده است
ظلم بر شهمامه و صلصال کردن غم مخور
نسل این خاک روزی پر تا کهکشان خواهد کشید
هرکسی امروز "قیل و قال" کردن غم مخور
بامیانم ای تنم ای روح و ای آرامش ام
بی گناه گر بی پرو بی بال کردن غم مخور
دامن آن شاه عادل را بگیرم یا مگر؟
هرکسی این بی ثواب اعمال کردن غم مخور
قلب ها صد داغ دارد ، حرفها چون تیغ تیز
گرهمه شورش بی تمثال کردن غم مخور.

"عرفان"

۱۳۹۰ دی ۲۱, چهارشنبه

اشک چشم

چه شد بار دیگر ای هموطن قلبم طپید اینجا
چرا آه تورا گوش من از نزدیک شنید اینجا

بدیدم چشم پر اشکت ، روان شد اشک از چشمم
نگاهت تیر آتش بود که بر قلبم خلید اینجا

درین سردی چرا خونابه از کفش تو می ریزد
بمیرد چشم صدرنگی که کرد سرخ و سفید اینجا

بیا ای دوست بنگر خانه ای ما صد سوراخ دارد
هزاران چشم امید می شود پس ناامید اینجا

یکی از درد می نالید، یکی با خود می خندید
یکی از ناز می رقصید یکی درد می کشید اینجا

همه مشتاق آن بود تا که زرین کفشی را بوصد
یتیمان گرد هم خوابیده بود هیچ کس ندید اینجا

زپا افتاده گان را پرس ، از ترکیده پاهایش
زبهر لقمه ای نان روز تا شب می دوید اینجا

جهان در اوج قدرت رفت و مارا بین درین وادی
همه برخوان بدبختی ز یکسر صف کشید اینجا

به ویرانی بکوشیدیم و صد بار خویشتن کشتیم
چنین کردیم که روز ها سرد شد ، آخر رسید اینجا

همان کفش و همان ترکیده پا صد سال می ماند
مگر این بعض ها گردد زدلها ناپدید اینجا

 سوال بی جوابم را من از "عرفان" نمی پرسم
کی باید داد، روشن صبح صادق را نوید اینجا؟

۱۳۹۰ دی ۲۰, سه‌شنبه

انتحار از بهر چیست؟

من ندانم ای رفیقان انتحار از بهر چیست
 سیل خون جاری به دشت قندهار از بهر چیست

 پیر زنها اشک درچشمان می گیرید همیش
 قلب های پرز آه و بی قرار از بهر چیست

 دود از هرگوشۀ مکتب هوارا تیره ساخت
 گریه های کودکان چون زار زار از بهر چیست

هر طرف گرد و غبار انفجار می بینمش
صد تن بی سر به دشت و کوهسار از بهر چیست

.....................
...................
........................
.......................
........................
.................

دوبیتی های هزاره گی 3

ایقس نخره و ناز ام خوب نیسته
مثل مرج و پیاز ام خوب نیسته
نخره و ناز کدو تاحد شی خوبه
کلو بغلِ واز ام خوب نیسته
عینک دودی ده چیمای قندی
خون دل میچق_ز لبای قندی
خنده می گیره ار غید یاد مه میه
شوخی، مستی و مزاق های قندی
دزی روزا گُلَی زود قار موکونه
ده ایله گب قذمه دار دار موکونه
باور کو نیمی گب گفته نموشه
حقوقِ بَشَرَه خبار موکونه
دو روز شده از کوبند بور شدِ تو
از زیر دیست خاله دور شدِ تو
گبای تو تولی شُد و کابلی شُد
بی ترس استی خیلی بیسور شدِ تو
نانِ پطیر تای بغل گــــرفته
ترموزِ چایه از خــــو شل گرفته
از پیش مه تیر شد پیشانه شی چُم بود
خود خو بی غرض، بی ملل گرفته
دزی روزا بنده فسبوگ قندی
چرا خاموشه سازو کوگ قندی
شماره شی از ساحه خارج استه
نمیه پیام ها و "جوگ" قندی
زمستو شده یخی زور گرفته
مره شوق لب تندور گرفته
چه خوش باکه که "خیری" هم بیایه
مگر او خود خه ازمه دور گرفته
خوده مقبول موگی تو دختری قوم
رَیسِ کُل موگی تو دختری قوم
خدای مو یگ و قوم مو یگ اَزَره
تو پر پشتول موگی؛ تو دختری قوم
کلو خوبه بیه بلدارِ خیری
قدِ سیال را و رفتار خیری
ده یاد مه میه موگوم اوف خداجان
کی شوه ما شوم دلدار خیری
موی خو بلهِ شانه پشار کدی تو
زدی دل ره دیگری آوار کدی تو
چند روز موشه که دل بیرو تیرونه
او ظالم برچی اینتر کار کدی تو
 

عکس های دیدنی













































دو آهنگ ناب هزارگی

آهنگ خیلی زیبا و دوست داشتنی از هنرمند محبوب ما داود سرخوش ، با بهترین کیفیت.


آهنگ خیلی زیبا از سید انور آزاد بنام بامیان قلب کشور.



آهنگ های را که بیشتر دوستش دارم بشنوم.

                                          آهنگ زیبای از طاهر خاوری و نبی غریب.



                                             آهنگ خیلی زیبا و دوست داشتنی هزارگی


۱۳۹۰ دی ۱۶, جمعه

دوبیتی های هزاره گی 2

کوزه ی آو ده بله سر تو آ لَی
همسایه ها ده گیردو بر تو آ لَی
خاگ ده وقرِ یی اسد گر دیوم ما
که نشکنه یگره کمر تو آ لَی.
بورو شوخی ننوم ما قنجغِه تو
ازونجی سرکشک نه ابغِه تو
اگه سبیت بوخوره از آتی تو
زده میده نه جورو قبرغِه تو
ده ایله گب چرا تو قار موکونی؟
زندگی ره ده ازمه زار موکونی؟
نازو قار کدو مهر ره کم موکونه
چرا جنجال و صد دار دار موکونی؟
کاره ایله کده خانه بوروم ما
دل دردی ره کده بانه بوروم ما
پیش آجه بوگوم مازار رایی یوم
دیدونِ یار نازدانه بوروم ما
دوای درد سر داری تو یانه؟
ز درد سر خبر داری تو یانه؟
تو قد کوگ و خمگ دوزی خو مصروف
تو هیچ خوفی به سر داری تو یانه؟
ریشه چادر خوره چپ تاو کدی تو
بله بازوی راس پورتاو کدی تو
تو از مظلوم خبر نیستی او ظالم
دل غریب مره پگ آو کدی تو
تاشه تاشه سایه دیوار می گردی
توره قار شده یا تو قار می گردی؟
دل رفیق تو از درد قول و بول شد
تو خنتوما و با وقار می گردی.
چیمایی کوریایی تو قشنگه
لبایت مقبول و گلابی رنگه
رخت نازکتر است از برگ نرگس
دل دیوانه ام بلده تو تنگه
نزن سرمه دزو چشمای مقبول
نزن خینه، نکن دستای خو گل گل
توره از جمله زیبا آفریده
پری در بین دختر های کابل
یی رسم عاشقی ده کس نیسته
یگ ماخ بلده یی یگ ماه بس نیسته
بله قوغ بلوچ بیریو مونی تو
ارزش دنیا امی قس نیسته
دره شیو میروم تاله چمن ده
دیده کرند ده دیست پالی می کنده
از تیلو تیر شدوم اشاره کدوم
مره گفت زود برو مردم می خنده