۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

ضرب المثل های محلی

ضرب المثل چیست؟


   

                            از کوزه هما بیرون طراوت که در اوست




                                هرچه پیش اید خوش آید.

      

        نابرده رنج گنج میسر نمی شود    مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد


      

                                   این قصۀ سرد راز دارد.

           
         

                                     بده در راه خدا!     

   

                              سلی نقد به از حلوای نسیه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت


ضرب المثل در لغت به معنای "مثال زدن" است.  مردم در گفتگوهایشان برای اینكه منظور خود را بهتر بفهمانند، وبرای حقیقت بودن کفته هایش، جلب توجه بیشتر شنونگان، ثبوت وکمک گیری برای موضوع که میخواهد بگوید،  از ضرب المثل ها استفاده می كنند. ضرب المثل می  تواند یك بیت شعر یا فقط یك مصراع شعر یا جمله ای معروف باشد.

ضرب المثل گونه ای از بیان است که معمولآ تاریخچه و داستانی پند آموز در آن نهفته است. بسیاری از این داستان از یادها رفته  و پیشینه ای برخی از ضرب المثل ها بر مردم و عوام دیگر روشن نیست. با این حال ضرب المثل ها را مردم استفاده می کند و همگی شیوه ای کار برد و منظور کار برد آن را می دانند.
در این جا کوشش می شود تا ضرب المثل های که در بین مردم رایج اند و به لحجه ای ساده و عام در بین مردم گفتگو می شود، در محضر دید و خوانش شما عزیزان و بینندگان قرار گیرد.
در بخش " ضرب المثل " های این وبلاگ بیشتر تلاش روی دوباره زندکردن ضرب المثل های فراموش شده صرت می گیرد، تا ضرب المثل های که ا زیاد مردم زفته اند دوباره در ذهن خوانندگان خاطر نشان شود.
تقسیم بندی ضرب المثل ها روی حروف استوار است. ضرب المثل های که همه با حرف ( آ، ا، ب، ت، .....) شروع می شود، دریک گروپ و در یک صفحه، تحت یک عنوان ارایه می شود. این کار بخاطر آسان پیدا کردن ضرب المثل مورد نظر، آموختن آسانتر، زینت بخشیدن به شکل ظاهری ضرب المثل ها، و جلب توجه بیشتر بینندگان صورت می گیرد.
در ابتدا اشاره کردم که هر ضرب المثل داستان های را در خود نهفته دارد که به مرور زمان از اذهان مردم محو گردیده است. درین جا به چند ضرب المثل معروف همرا با داستان شیرین و خوندنی اش اشاه می کنم.

1)    زین حسن تا آن حسن صد گز رسن
داستان:
غالبآ اتفاق می افتد که ثروتمندان هر قدر مال و مکنت داشته باشد، هرقدر سرمایه و دارای اش بیشتر شود، به همان اندازه خواسته های ثروتش بیشتر شده و حریص تر می گردد، بالعکس حس قناعت از وی صلب می گردد، و تمام روز و شب خودرا در جمع آوری مال و مکنت صرف می کند. اگر از اینگونه انسانها سوال شود که زندگی و حیات در این دنیا چیست؟ چی معنی میدهد؟ ما باید چی کنیم؟ تقسیم اوقات و برنامه زندگی ما باید چطور تنظیم شود؟ و......... حتمآ در جواب خواهد گفت که "جمع کردن ثروت" 
بعضی از ثروتمندان را چنان جود و سخای است که به قول استاد دکتر عبدالحسین زرین کوب " حاتم طایی را به چیزی نمی گیرد و اگر تشنه ای را دریایی و دره ای را خورشیدی بخشد این همه در چشم همتش به چیزی نمی آید" 
در چنین مواردی اگر پای قیاس و مقایسه این دو عنصر که در دو قطب مخالف قرار دارند در میان آید، از باب طنز و کنایه نیشخندی می زنند و می گویند: "زین حسن تا آن حسن صد گزرسن" و یا به اصطلاح عامیانه "این کجا و آن کجا".
ابتدا فکر می کردم که درین ضرب المثل عامیانه دو کلیمه ای حسن را از باب رعایت قافیه استعمال می کنند و این مثل سائر نباید ریشه و اساس داشته باشد تا به دنبال آن پی جویی کنم ولی اخیرآ به همت "مولانا" بر آن دست یافتم.
سلطان محمد خوارزمشاه ندیم و مصاحبی داشت به نام حسن عمادالملک که در اواخر عهد سلطان محمد، از وزیران و مقربان خاصش بوده است.
عمادالملک در شفاعت گری، پایمردی، رفع نیاز نیازمندان، تجلیل و بزرگداشت شاعران و نویسندگان، وزیری نیک اندیش و برای سلطان مایه ی نیکنامی بوده است. در یکی از روزهای جلوس سلطان که بزرگان و خاصان دربار را پذیرفته بود، شاعری با استجاره قبلی به حضور آمد و قصیده ای غرا با اشارات و استعارات و تشبیهات مناسب در مدح سلطان می خواند. چون سلطان هزار دینارش صله می فرماید، وزیرش حسن عمادالملک این مقدار صله را از جانب سلطان اندک و نادر برخورد نشان می دهد و برای شاعر ده هزار دینار از خزانه سلطان حاصل می کند. چون شاعر می پرسد :«کدام کس از ارکان حضرت این عطا را سبب شده است؟» می گویند شاه را  وزیری سخاوتمندی است که حسن نام دارد.
چندی بعد که فقر و افلاس شاعر را دوباره به مدحت گری وا می دارد سلطان همچنان به شیوه سابق هزار دینارش صله می فرماید اما متاسفانه وزیر سابق از دار دنیا رفته و وزیر جدید سلطان از قضای روزگار، او هم نامش حسن بوده است که برخلاف آن حسن سلطان را از این مقدار مال بخشی مانع می آید و با تاخیر و لیت و لعل که در ادای حواله مال می ورزد شاعر بیچاره و وام دار را اضطرارآ به دریافت ربعی از عشر آن و به روایتی عشر آن راضی می کند. اینجا وقتی شاعر متوجه می شود که این وزیر جدید هم حسن نام دارد در می یابد که بین حسن تا حسن تفاوت بسیار است و یا به اصطلاح دیگر «زین حسن تا آن حسن صد گز رسن»

2)  زد که زد، خو ب کرد که زد.
داستان:
هروقت روستایی ساده دلی بنشیند و «خیال پلو» بپزد و آرزوهای دور و دراز ببافد حاضران این مثل را می زنند.
می گویند یک روز زنی که شغلش ماست فروشی بود، ظرف ماستش را رو سرش گذاشته بود و برای فروختن به شهر می برد. در راه با خودش فکر کرد که «ماست را می فروشم و از قیمت آن چند تا تخم مرغ میخرم. تخم مرغ ها را زیر مرغ همسایه میگذارم تا جوجه شود. جوجه ها که مرغ شدند می فروشم و از قیمت آن گوسفند می خرم. کم کم گوسفندهام زیاد میشود، یک روز حتمآ میان شبان من و شبان کدخدا زد و خورد میشود، کدخدا حتمآ  مرا میخواهد و از من میپرسد : چرا شبان تو با شبان من نزاع کرده و شبان مرا زده ؟
من هم میگویم : زد که زد خوب کرد که زد !» زن که در عالم خیال بود همینطور که گفت : «زد که زد خوب کرد که زد» سرش را تکان داد و ظرف ماستی از رو سرش به زمین افتاد و ماست را که به صد زحمت جمع کرده بود، روی زمین ریخته شد.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا نظر خویش را ارایه دهید.