۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

دیوار های نامرئی

 روزی دانشمندی آزمایش جالبی انجام داد. او یک آکواریوم ساخت و با قرار دادن یک دیوار شیشه ای نامرئی در وسط آکواریوم آنرا به دو بخش تقسیم کرد.
در یک بخش ماهی بزرگی را قرار داد و در بخش دیگر ماهی کوچکی که غدای مورد علاقه ماهی ود.ماهی کوچک تنها غدای ماهی بزرک بود و دانشمند به او غذای دیگری نمیداد.
او برای شکار ماهی کوچک، بار ها و بار ها به سویش حمله برد، ولی هربار با دیوار نامرئی که وجود داشت برخورد می کرد، همان دیوار شیشه ای که اورا از غذای مورد علاقه اش جدا می کرد.
پس از مدتی ماهی بزرگ از حمله و یورش به ماهی کوچک دست برداشت،  او باور کرده بود که رفتن به آن سوی آکواریوم و شکار ماهی کوچک امری محال و غیر ممکن است.
در پایان دانشمند شیشه ای وسط آکواریوم را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز گذاشت، ولی دیگر هیچگاه ماهی بزرگ به ماهی کوچک حمله نکرد و به آن سوی آکواریوم نرفت.
دیوار شیشه ای دیگر وجود نداشت، اما ماهی بزرگ در ذهنش دیواری ساخته بودکه از دیوار واقعی سخت تر، محکمتر و بلند تر می نمود و آن دیوار، دیوار بلند باور خود بود، باور از جنس محدودیت، باور به وجود دیوار بلند و غیر قابل عبور، باوری از ناتوانی خویش.
اگر ما در میان اعتقادات و باور های خویش جستجو کنیم، بی تردید دیوار های شیشه ای بلند و سختی را پیدا خواهیم کرد که نتیجه مشاهدات و تجربیات ماست و خیلی از آن ها وجود خاریجی نداشته بلکه زاییده باور ما بوده و فقط در ذهن ما جای دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا نظر خویش را ارایه دهید.