۱۳۹۰ اسفند ۵, جمعه

بامیانم ای تنم !

گرچه سهمت را همه پامال کردن غم مخور
جیب های خویش پر هرسال کردن غم مخور
هریکی از گوشه های آن بریدن همچو موش
بین خویش تقسیم بی جنجال کردن غم مخور
غم مخور گر پارک ملی از نظر افتاده است
ظلم بر شهمامه و صلصال کردن غم مخور
نسل این خاک روزی پر تا کهکشان خواهد کشید
هرکسی امروز "قیل و قال" کردن غم مخور
بامیانم ای تنم ای روح و ای آرامش ام
بی گناه گر بی پرو بی بال کردن غم مخور
دامن آن شاه عادل را بگیرم یا مگر؟
هرکسی این بی ثواب اعمال کردن غم مخور
قلب ها صد داغ دارد ، حرفها چون تیغ تیز
گرهمه شورش بی تمثال کردن غم مخور.

"عرفان"

۱ نظر:

  1. خیلی قشنگ نوشتی دوست گرامی. زنده باشی با این شعر هایت.

    پاسخحذف

لطفا نظر خویش را ارایه دهید.